میآید
مردی به رنگ توحید
از بلندای عزت
در فراسوی همه تنهاییها
و میخواند
سرود سربلندی
برای دلهای خواب رفته
برای جانهای مانده در مرداب زمین
و آن گاه
بهار در هیئت نوروزانه رخ مینماید
زمستان غیبت
در صبحگاه وصال
بهاری میشود
میآید او که چشم به راهش هستیم