اولین مصرع آیین ادب مشتاقی است
بعد از آن غوطه وری در نفس اشراقی است
تا کند زنده وجود همه سرمستان را
نظر عشق به الطاف حضور ساقی است
محو در خاطرۀ سرخ سر دار شدند
ذکر آشفتگی خیل غریبان باقی است
شرح احساس دل انگیز عطشناکی و شوق
شرحی از بودن یک انفسی و آفاقی است
یاد ما در سفر همنفسان خورشید
رونوشتی که بگویند یقین الحاقی است
دولت زندگی چند صباح بعضی
مثل خاتم فیروزۀ بو اسحاقی است
به ادب بر روی دیده بنهم دست که گفت
اولین مصرع آیین ادب مشتاقی است