در حریمش بهر یاری
دست جانآورده ام
ذکری از اندیشهی دلدادگان آورده ام
در حریمت یاد میآرم ز خیل دوستان
عشق را زهرا را نشان ز آن بی نشان آورده ام
ای تو اقیانوس بی پایان ایمان و کرم
بهر دیدار شما این نیمه جان آورده ام
من کجا و طاقت توصیف تان آقا کجا
شمهای از وصف اعلا کهکشان آورده ام
هست در تاریخ مردی نام تان ثبت وجود
شوق را در صحن تان من بی کران آورده ام
از شهیدان به خون غلطان ایران عزیز
من سلامیبر شماای مهربان آورده ام
عاشقم دلداده ام مداح خورشیدم چنین
شاعرانه این غزل با دوستان آورده ام
ای انگشتر دهی بر سائل از روی کرم
من گدای این درم ، این بر زبان آورده ام
دست خالی آمدم دست تهی ردم مکن
بر امیرالمؤمنین جان جهان آورده ام
این غزل را در نجف در مبعث گل گفته ام
ذکری از اندیشهی دلدادگان آورده ام
۱۰ بهمن ۱۴۰۳ نجف اشرف