در سکوتی وهمناک
در شب تاریک ظلمت پیشگان
در هبوط رنجها
در چکاچاک غریب زجرها
آن زمان
کز راحتی تا نمایی مانده بود
آسمان سمت زمین
طاقت چشمینگاهی هیچ هیچ
دفتر ایام سرشار غریبیهای محض
ناگهان
خورشید
میتابید از سمت خطر
با نگاهی شعله ور
ساده ، سبز و مختصر
شعر بودن را هجا میکرد باز
مردی از سمت خدا
دل را به سمت نور برد