یک غزل میخواند از جنس حضور
مژده دار هکر نستان ظهور
میرسد این مژده بر یاران عشق
این خبر با حس موفورالسرور
میرسد مردی زنسل آفتاب
مردی از احساسهای سبز و دور
دستهایش بوی باران میدهد
پاک از هر نخوت و درد و غرور
مردی از آیینه زار زندگی
مردی از شوق و امید و عشق و شور
لحظهها را مملو از گل میکند
مینویسد عشق را همرنگ نور
از کنار کعبه میآید ندا
مژده دار هکر نستان ظهور