نوروز
طنین بودنهاست
در آیینۀ برخاستن
گذشتن
و عبور از مرزهای غمگنانگی
که سفرهای پر از سین
فراتر از هفت سین
پیشقدم بهار را مژده میدهد
زنده شدن
ترانههای شاعرانه
نوروز
طنین بودنهاست
در آیینۀ برخاستن
گذشتن
و عبور از مرزهای غمگنانگی
که سفرهای پر از سین
فراتر از هفت سین
پیشقدم بهار را مژده میدهد
زنده شدن
ترانههای شاعرانه
جنون
مرا بیدار میکند
در فراسوی حرفها و واژهها
در تنگنای ماندنها
آن گاه
که نگاه اساطیری بودن
از رستنگاه زحمتها
و من
به رنگ مجنون
به سمت رفتن میآیم
بهار زنده دلان میرسد ز راهی دور
فرارسیدن گل میشود هزاران نور
حضور خلوت دلدادگان زیبایی است
چه خلوتی چه نگاهی حضور بعد حضور
نوروز و نگار میرسد دل خوش دار
هنگام قرار میرسد دل خوش دار
نوروز زراه میرسد باشادی
آغاز بهارمیرسد دل خوش دار
غروب تجربهای نو بود
برای ماندگان
در مسیر رفتن
تا بدانند
همیشگی نیستند
و هر بار
پس از رفتن
رجعتی منتظر ماست
من نمیدانم
چرا دربان نمیخواهد
کسی
از در این دوستی
با ما رفاقتها کند
ز درد دوری ات آتشفشانم
غریب و خسته ام من ناتوانم
چنان سرگشته بر یاد تو هستم
که خارج از همه حرف و بیانم
تعداد صفحات : -1