شبها منتظر
روزها در انتظار
عصرها چشم به راه
هرچه هست انتظار است
این واژه سنگین
و این باور غریب
کاش برگردی و
کاش به سویت بازگردیم
شبها منتظر
روزها در انتظار
عصرها چشم به راه
هرچه هست انتظار است
این واژه سنگین
و این باور غریب
کاش برگردی و
کاش به سویت بازگردیم
در قصه جدایی
نقش هزار اشنایی هست
از دلتنگی آدم
تا چشم به راهی حوا
گویا غصه را برایمان نوشته اند
و ما هنوز
در التهاب پدرانه میمانیم
این من و این عیدی امسالمن
خوش به حال این دل خوش حال من
بال در بال پرستوها بخوان
از ترنمها در آن سوها بخوان
نغمه خوانی کن شبیه رودها
عشق را بنگر تو صبح زودها
حال من امسال حالی دیگر است
همنفس با لحظههای بهتر است
میرسد اینجا نسیم از راه دور
راه بودنهای مردان غیور
من پر از شوق رهایی میشوم
در بهاران کربلایی میشود
عیدی امسالمن حال دل است
شادمانی ویژه نو مال دل است
این من و این عیدی امسالمن
خوش به حال این دل خوش حال من
هوای عشق دارم چون پرستو
ببین چشم انتظارم چون پرستو
پس از این سخت ایام هجرت
پر از شوق بهارم چون پرستو
شب غمگین و من چشم انتظارم
هوای دیدن خورشید دارم
پس از دی ماه سرد و پر هیاهو
نشسته منتظر بهر بهارم
ایستاده در طریق سرخوشی
یادگار مردهای بی نشان
یادگار سروهای سرفراز
ایستاده هجوم حادثه
در هبوط واژهها
در تکلم نجیب بی قرارمنتظر
در حدود همدلی
در حضور عاشقی
چفیهای به دوش
بی خیال حرفهای پشت سر
در گذر
از زمان سخت و سرد
ایستاده با صفا
در راهی
به سمتعبور
مانده بود
در کدامین معبر
ترانۀ رهایی را بخواند
به گمنامیلبخند زد
در هجمههای بی امان
ناگهان
شد مسافر آسمان
بعد از آن
تا همیشه ماندگار
چون بهار
مانده است
و نام او
شد قرین زندگی
گرچه گمتام است او
میشود
از لابلای برگهای
خسته تقویم تاریخ و زمان
یادها
را زنده و سرشار دید
یادهایی
مملو از فریادها
احساسها
از نشان از بی نشان
از سفر در بی کران
از حماسی مردها زنده دل
در شب طولانی هجرت به سمت آسمان
میشود بعد از گذشت سالها
همچنان
در امتداد حرفها
نقشهای تازهای ترسیم کرد
تعداد صفحات : -1