بخوان نم نم
غمم راای عطش
اینک
سرمستانه میگریم
به یاد تشنه کامیها
بخوان نم نم
غمم راای عطش
اینک
سرمستانه میگریم
به یاد تشنه کامیها
جنون را میسرایم با نگاهی
عطش را میبرم با عشق خواهی
شبیه بیرقم غمدیده هستم
که با یاد تو گردیده گاهی
بهانه میکنم
روزهای در پناه تو بودن را
روزهای بی غروب
که گویی سالی بودند
و لحظههای معطر
که در زمستان هم بهاری اند
دل داده زیارتم
از حرم تا قتلگاه
تا خیابن بهشت
تا حرم خورشید
تا حرم مهتاب زمین
هر روز بهانه میکنم
چونان بیرقی که
باد یادتانرا تکان میدهد
نمیشود
بی تو زیست
در هیچ حالی و
در هیچ هوایی
تو در حوالی همه لحظهها
قوت قلبی
شاعرانه ترین نشانۀ هستی
بهار با تو میآید
قد میکشد
و اصلا بهار میماند
نوروز
روز دیدار تست
در مدار عشقهای زمین
که همیشه ماناست
بر خلاف زمستانهای طی
با نام جعلی بهار و نوروز
سرودم شوق رفتن را دوباره
ز درد عشق گفتن را دوباره
به اشک دیده بر رخسار خسته
نوشتم نقش یک تنرا دوباره
تعداد صفحات : -1