دلتنگ حضور خلوت بارانم
عمری به نگاه و صحبت بارانم
از این همه ماندن و کویری گشتن
سیرم که پی صلابت بارانم
دلتنگ حضور خلوت بارانم
عمری به نگاه و صحبت بارانم
از این همه ماندن و کویری گشتن
سیرم که پی صلابت بارانم
در باز کنید ماه قرآن آمد
هنگامۀ شوق اهل ایمان آمد
تا پاک کند وجودمان از غمها
این ماه عزیز ماه یزدان آمد
یک غزل میخواند از جنس حضور
مژده دار هکر نستان ظهور
میرسد این مژده بر یاران عشق
این خبر با حس موفورالسرور
میرسد مردی زنسل آفتاب
مردی از احساسهای سبز و دور
دستهایش بوی باران میدهد
پاک از هر نخوت و درد و غرور
مردی از آیینه زار زندگی
مردی از شوق و امید و عشق و شور
لحظهها را مملو از گل میکند
مینویسد عشق را همرنگ نور
از کنار کعبه میآید ندا
مژده دار هکر نستان ظهور
در تکلم آمده
دل در حریم لالهها
السلامای عاشقان
ای همرهان آفتاب
در تجلی زمان
در فرود حادثه
در تلاطمهای بی پایان درد
یک نفر میماند به جا
یک نفر یک مرد
آیههای عزت او را در وجود
مردی از جنس خطر
مردی از آیینهها
آن قدر
سخت گذشته است به من
دوری گل
که پر از غمزدگیهاست
تنفسهای دلم
بیا باران بخوان آهنگ شادی
تفال کن تو بر فرهنگ شادی
تمام لحظهها دلتنگ گشتند
بزن بر لحظههایم رنگ شادی
آسمان باز کرده پر و بال
در دلش میکشد خیل گل را
تا بخواند به گوش سحرها
از نیایش
عطش
از تجلی
ماه حق
ماه گل
ماه زنده شدنهای دلها
میرسد از کران
تا بدینجا
تعداد صفحات : -1